حجت الاسلام والمسلمین حسین علی اکبریان معروف به حاج شیخ اکبری پیرمرد مشهدی که سالها قبل برای کسب علوم و معارف اهل بیت(ع) به قم آمد، دوران های مختلف قبل و بعد از انقلاب را دیده و حوادث تلخ و شیرین روزگار را تجربه کرده بود، از هم اتاقی بودن با مقام معظم رهبری تا امام جمعه و نماینده رهبری در دبی، حاکم شرع اهواز، مسئول اعزام اولین گروه روحانی به جبهه از دفتر تبلیغات و امامت جماعت در مساجد ماهشهر و خارک همه را تجربه کرده است .
* سکونت در حجره برادر
زمانی که طلبه شدم، هم درس می خواندم هم کار می کردم، بعد از چند وقت احساس کرم که کار مزاحم درس است، بنابراین تصمیم گرفتم به قم آمده و ممحض در درس و بحث شوم، با یکی از دوستانم به نام حاج آقای کاردان به قم آمدیم آن زمان حدوداً 22 سال داشتم، آمدیم ولی حجره ای پیدا نکردیم، شب جمعه به جمکران رفتیم و به آقا امام زمان (عج) متوسل شدیم، صبح روز بعد به مدرسه حجتیه رفتیم که دیدیم آقا سید محمد خامنه ای قصد دارد به مشهد عزیمت کند و حجره اش خالی است، سریع از فرصت استفاده کرده و آن حجره را گرفتیم، چندی بعد دو طلبه ترک زبان هم به ما اضافه شدند و بعد از آنها مقام معظم رهبری از مشهد به قم آمدند و در حجره برادرشان با ما ساکن شدند و به مدت یک سال، 5 نفری در حجره 85 مدرسه عالی حجتیه هم اتاقی شدیم.
من دو سال از رهبری بزرگ تر بودم، ولی ایشان در آن زمان در درس خارج اصول آیت الله شیخ مرتضی حائری شرکت می کردند، من و حاج آقای کاردان لمعه را تمام کرده بودیم؛ بنابراین همواره احترام ایشان را حفظ می کردیم و مواظب رفتارمان بودیم.
* اجتهاد در جوانی
به یاد دارم سیره آقا این بود که شب ها فراغتی که ایجاد می شد می نشست و درس آن روز که نت برداری کرده بودند، به زبان عربی پاکنویس می کردند؛ یک شب دیدم، درس اصول حاج آقا مرتضی حائری را نوشتند که از دروس مشکل حوزه بود و فقط طلاب نخبه و زبده در درس حاج آقای حائری شرکت می کردند. جالب این بود که ایشان زیر هر پاراگراف خط تیره کشیده بود و نظر و نقد خود را به درس استاد نوشته بودند، به ذهنم می آید، همان جا گفتم «درس به این مشکلی، ایشان نظرات خود را این گونه زیر نظر استاد یادداشت می کنند»، جز اجتهاد چیز دیگری نیست، در آن زمان با آن سن جوانی که شاید آقا 20 سال داشتند، واقعا مجتهد مسلم بودند و صاحب نظر بودند.
* وقتی که آیت الله حائری از آقا می گوید
حتی برخی نقل می کنند، آیت الله حائری در طُرقَبه مشهد بودند، فردی نزد ایشان می رود، آیت الله حائری می گوید الان آقا سید علی اینجا بودند او مجتهد بسیار خوب، انسان زبده و صاحب نظری در فقه و اصول است، خلاصه آقای حائری به عنوان یک مجتهد و مدرس بزرگ حوزه خیلی از سید علی آقا تعریف می کردند.
من و حاج آقای کاردان معمولا آبگوشتی تهیه می کردیم و می خوردیم، آن دو طلبه ترک هم خودشان با هم غذا می خوردند و برنامه های خودشان را داشتند، حضرت آقا نیز معمولا بیرون غذا می خوردند و می آمدند، کمتر پیش می آمد چون ساعات مطالعه و مباحثه ایشان با برنامه های ما متفاوت بود و معمولا ما شام را خورده بودیم که ایشان وارد حجره می شدند.
جای ایشان در حجره گوشه اتاق نزدیک پنجره، روبروی درب و رو به قبله بود و یک میز کوچک و چند کتاب داشتند که با خود به درس استاد می بردند، ایشان غالبا در روزهای تحصیلی کمتر در حجره بودند و برنامه ایشان کاملا با برنامه ما متمایز بود.
بسیار متین و موقری بودند و از شوخی پرهیز می کردند، اما هرگز خشک برخورد نمی کرند، من را حسین آقا صدا می زدند و ما هم ایشان را حاج علی آقا صدا می کردیم و از آنجایی که ایشان ابهت و متانت خاصی داشتند همواره احترام ایشان را حفظ می کردیم و حتی سعی می کردیم کارهای حجره مانند: نظافت و شستن ظرف و... را خودمان انجام دهیم که البته با ممانعت ایشان مواجه می شدیم و در کارها سهیم می شدند.
* از لحظه لحظه همجواری با حضرت معصومه(س) بهره می بردند
حضرت آقا نظم خاصی داشتند و توجه و دقت زیادی به درس و بحث داشتند، به گونه ای که ممحض در درس بودند و گویا از لحظه لحظه حضورشان در قم و همجواری با حضرت فاطمه معصومه(س) و علما و بزرگان حوزه بهره می بردند و استفاده می کردند؛ تلاش ایشان برای درس و دقتشان در مطالب علمی مجدانه و بی نظیر بود و آثار اجتهاد به خوبی در همان سنین جوانی در ایشان دیده می شد.
در برقراری ارتباط با دیگران بسیار خوب رفتار می کردند و همه جور ذوق و سلیقه را به سمت خود جذب می نمودند و جاذبه خیلی قوی داشتند؛ به طوری که خواص و عوام عاشق و دلباخته ایشان می شدند.
رابطه ایشان با طلبه ها و اساتید بسیار خوب بود، از همان دوران بیان بی نظیری داشتند، خیلی از طلاب و فضلا و اساتید در آن دوران جوانی، برای ایشان ارادت و احترام خاصی قائل بودند.
* یادم نمی آید از دست ایشان دلخور شده باشم
در مدت یک سالی که با آقا هم اتاقی بودم یک بار یادم نمی آید از دست ایشان دلخور شده و ناراحت باشم، ایشان مراعات حال همه را می کردند و فرد جامع الاطرافی بودند؛ درس و تحصیل، تهذیب و اخلاق، توجه به مسائل سیاسی و اجتماعی روز، ارتباطات فردی و دوستانه همه را به خوبی در حد اعلی داشتند و رعایت می کردند.
حضرت آقا رابطه خوبی با شیعه و سنی داشتند و همواره مراعات می کردند که مطلبی نگویند که باعث ناراحتی و اختلاف شود.
* رعایت حال طلبه ها را می کردند
ایشان در قم رعایت حال همه طلبه ها را می کردند، سعی می کردند به جز درس و بحث به چیز دیگری نپردازند، شاید هم برنامه ایشان ممحض شدن در درس بوده، آن را نمی دانم؛ فقط می دانم در مشهد ورزش می کردند و شاید یکی از وجوهی که ایشان را به این امر واداشته بود این است که ساواکی ها در مشهد از آقا زیاد می پرسیدند که کجا بودی و کجا می روی؟ ایشان نیز در پاسخ می گفتند: ورزش بودم، بنابراین یادم نمی آید حضرت آقا در مدرسه حجتیه ورزش کنند، البته بسیاری از زوایای برنامه و سیره آقا برای ما روشن نبود، چون با ایشان هم سطح نبودیم و سعی می کردیم مزاحم درس و استراحت ایشان نشویم.
زی طلبگی را بسیار رعایت می کردند و در نحوه لباس پوشیدن، صحبت کردن و رفتار، هرگز زی طلبگی را زیر پا نگذاشتند و بسیار متین و با وقار بودند.
* گعده های سیاسی به بهانه آبگوشت!
ایشان روزهای پنجشنبه و جمعه که درس ها تعطیل بود، مباحثه و درس را کنار می گذاشتند و گعده های سیاسی و اجتماعی با علما و بزرگان داشتند، این گعده ها گرچه در شکل و ظاهر برای آبگوشت خوردن بود، ولی مسائل و رویداد های سیاسی و اجتماعی کشور را تبادل نظر می کردند. حتی به یاد دارم پسر حاج آقا مرتضی حائری گاهی ساعت ها نزد ایشان می نشست و با هم صحبت های سیاسی و اجتماعی روز را می کردند؛ البته ما گوش نمی دادیم و خیلی هم سر در نمی آوردیم، به یاد دارم آیت الله مشکینی، شهید سعیدی و ... زیاد می آمدند و حضرت آقا با پسر امام، حاج احمد آقا رابطه نزدیکی داشتند و آقا مورد مشورت حضرت امام بودند.
شخصیت اخلاقی و مهذب عجیبی داشته و دارند، گرچه کسی به فکرش نمی رسید که روزی انقلابی شکل بگیرد و امام راحل رهبر جامعه اسلامی شود، ولی چهره و شخصیت مقام معظم رهبری کاملا شاخص بود.
طلبه ها و اساتید به حجره ما آمد و شدهای فراوانی داشتند و نزد ایشان مباحث سیاسی و اجتماعی روز را تبادل نظر می کردند، بنابراین آن زمان کسی به ذهنش خطور نمی کرد که روزی ایشان رهبر آینده باشند، چون انقلابی نشده بود ولی به هر حال در آن دوران، چهره شاخصی بودند.
* سخنرانی بدون ترس و واهمه
در یکی از روزهای سال 42 یا 43 بود که ساواکی ها درب فیضیه را بستند تا طلاب را کتک بزنند، من به همراه یکی از دوستانم سریع به بیت امام راحل رفته و به ایشان خبر دادیم، حاج آقای خلخالی فورا درب منزل امام را بستند تا ساواکی ها داخل نیاید، امام که صدای درب را شنید، فرمودند آقای خلخالی درب را باز بگذارید ما اینجا هستیم که آنها بیایند، ما از کسی واهمه نداریم، بگذارید بیایند و ما را هم ببرند، ما محکم ایستاده ایم،حاج آقای خلخالی درب را باز کردند؛ نزدیک مغرب بود و مقام معظم رهبری نیز آنجا بودند، بعد از این که نماز مغرب و عشاء را پشت سر امام خواندیم، امام در اتاق خودشان نشستند و مقام معظم رهبری نزدیک درب اتاق ایستادند و سخنرانی کردند و گزارشی از اقدامات ساواک در حمله به طلبه ها ارائه کردند.
فراموش نمی کنم، امام همان موقع، بلند فریاد زدند: والله هرکسی امروز بترسد، ایمان ندارد و این مطلب را دوبار گفتند، و ادامه دادند ما این راه را آمده ایم تا در این راه شهید شویم، پس دیگر ترس ندارد.
* روز آخری که آقا از حجره رفت
آقا به دو دلیل تصمیم گرفتند به مشهد بروند، یکی نامه ای که پدر بزرگوارشان نوشته و از او خواسته بودند به مشهد برگردد تا او را کمک و مساعدت نماید و دیگری فضای خفقان سیاسی که در قم حاکم بود و به تبع در مشهد فضا آزاد تر بود و ایشان راحت تر می توانستند کار انقلابی انجام دهند و همین کار را کردند و در مسجدی در مشهد سخنرانی انقلابی می کردند و مردم زیادی نیز مشتاق ایشان بودند.
حضرت آقا روز آخر وسایلشان را جمع کردند و با همه خداحافظی کرده و به مشهد مقدس عزیمت کردند و از آن روز به بعد فقط چند بار ایشان را در دوران ریاست جمهوری دیدم و یک بار هم پنج ساعت با ایشان و سایر دوستان ملاقات داشتم.
* آقا، من حساب وقت شما را می کنم!
یک روز حضرت آقا از من پرسیدند چرا کمتر سر میزنی و دیگر شما را نمی بینم، من پاسخ دادم آقا من حساب وقت شما را می کنم، اگر یک دقیقه وقت شما را بگیرم شاید خلاف باشد و اشکال داشته باشد، شما رهبر کشور هستید و وقتتان ارزش دارد، نباید وقت شما را بگیرم به همین خاطر کمتر مزاحم می شوم و از همان دور شما را می بینم کافی است؛ بنابراین همیشه سعی کردم مزاحم حضرت آقا نباشم.
* دور و بر کارهای سیاسی نچرخید!
حضرت آقا افراد را به خوبی می شناخت و در همان برخوردهای اول می فهمید که روحیه و تفکر افراد مختلف چگونه است و آدم شناس حاذقی هستند؛ بر همین اساس بنده را به سِمت نماینده رهبری در دبی و امامت جمعه آنجا برگزیدند و تاکید کردند در آنجا خیلی دور و بر کارهای سیاسی و مسائل سیاسی نچرخید و متعادل باشید، البته بنده قبل از این سمت، حاکم شرع و نماینده امام راحل در خوزستان بودم و چندی نیز در دوران جنگ، مسئول اعزام اولین گروه های روحانی از دفتر تبلیغات قم به منطقه اهواز بودم.
* چایی که آقا درست کردند!
خاطرم هست همان ماه های اول جنگ، بنده بیش از200 روحانی را ازدفتر تبلیغات قم اعزام کرده و مسئول آنها بودم و بارها حضور رهبری را در صحنه های مختلف مناطق جنگی شاهد بودم، حتی یک بار یادم هست که بعد از عملیاتی که شب انجام شده بود، حضرت آقا صبح زود، کتری به دست گرفته و برای درست کردن صبحانه رزمندگان چایی درست می کردند.
* آقای اکبری فتوا می دهید!
یک روز در یکی از مناطق عملیاتی که مردم منطقه منازل خود را خالی کرده بودند، رزمندگان دنبال جای خواب می گشتند، ولی جای مناسبی پیدا نمی شد و من گفتم به شرط حفظ امانت و زندگی مردم، می توانید در خانه های آنها استراحت کنید، که وقتی رهبری این موضوع را فهمیدند به من گفتند، که این کار اشتباه است و ما باید خانه های مردم را برایشان حفظ کنیم و به رزمندگان بگویید کسی به داخل خانه ها نرود، آقای اکبری فتوا دادید!